در هم تنیده ایم چو گلهای نسترن
گاهی تو سرخ می شوی و گاه نیز من
 
در هم تنیده ایم چنان شاخه های تاک
سرمست طعم نوبر انگور در دهن
 
عشق است می کشد به تغزل لب مرا
عشق است اینکه می کشدم سوی خویشتن
 
ما مثل ماهیان اسیریم در دو تنگ
یک روح عاشقیم که آواره در دو تن
 
دیوانگان شهر غم انگیز عاقلان
بیهوده نیست هر دو غریبیم در وطن
 
یوسف! مرا به سمت زلیخا شدن مبر
ترسم که باز پاره کنم بر تو  پیرهن
 
 شاعر: الهام امین